
به گزارش شهرآرانیوز، تماشای یک نمایش در گالری، یا قدمزدن در یک گالریِ نقاشی که ناگهان به تئاتر بدل میشود؛ «گالری نقاشی» با همین ابهام آغاز میشود، نه بهقصد فریب، بلکه برای دعوت به نوعی تجربهی دوگانه. اجرایی که مرز میان نقاشی و تئاتر، بیان و سکوت، خاطره و واقعیت را در هم میریزد. اینجا صحنه، یک کارگاه نقاشیست، اما قابهای روی دیوار صرفاً آثار یک هنرمند نیستند؛ خاطراتِ قابشدهاند، نشانههایی از زیستن، سوگواری و ایستادن در برابر فراموشی.
نمایش با سکوت شروع میشود، با مکثهایی که بیش از کلمات حرف میزنند. بازیگر، تنهاست. تنها در دل جهان خودساختهاش. این تنهایی اما صرفاً یک وضعیت شخصی نیست، بلکه بدل به پرسشی درباره معنا و نقش هنر میشود. آیا خلقکردن، راهیست برای نجات؟ برای معنا دادن به فقدان؟ یا تنها نوعی از دوامآوردن است؛ نوعی از زیستن میان رنگها وقتی کلمات ته میکشند.
«گالری نقاشی» اثریست مینیمال، اما نه سادهلوحانه. روایت آن بر دوش یک بازیگر است، اما وزن آن را تمام آنچه دیده نمیشود خاطرات، آدمهای غایب، دردهای ناگفته به دوش میکشند.
در ادامه گفتوگوی ما با عوامل این نمایش را میخوانید.
مهدیار اسماعیلی، نویسنده و کارگردان نمایش «گالری نقاشی» میگوید: «نمایش «گالری نقاشی» هم یک تئاتر است و هم یک گالری برای بازدید نقاشیها. مخاطب وقتی وارد صحنه میشود، ابتدا داستان پشت گالری نقاشی که قرار است به نمایش درآید را میبیند و سپس به فضای نمایش دعوت میشود و میتواند نقاشیها را از نزدیک مشاهده کند. نقاشیهای صحنه بر اساس یک ساعتگرد چیده شدهاند و چون کاراکتر نقاش، یک خانم است، این نقاشیها طی مدت ۲۰ سال و بر اساس فراز و نشیبهای زندگی او کشیده شدهاند. چینش نقاشیها از فضاهای تاریکتر به سمت فضاهای ملموستر پیش میرود.
او درباره داستان نمایش توضیح میدهد: داستان زندگی مردی است که همسرش نقاش است. در ابتدا مرد به شدت عاشق و وابسته همسرش است، اما همسرش پس از یک اتفاق او را ترک میکند و برای همیشه میرود. همسرش به او قول میدهد که مراقب نقاشیها باشد و بازمیگردد. مرد سالها خود را در خانه حبس میکند و از نقاشیها محافظت میکند، حتی وسایل خانه را میفروشد تا هزینههایش را تامین کند. در ادامه، روانشناس همسرش وارد داستان میشود و با پرسیدن سوالاتی، حقایقی را برای مرد و خود آشکار میکند.
این کارگردان اضافه میکند: هدف نمایش این است که مخاطب قبل از بازدید از نقاشیها، داستان و فراز و نشیبهای پشت آنها را ببیند و ارتباط عمیقتری با آثار برقرار کند. این تجربه مانند بازدید از یک عمارت تاریخی است که قبلاً داستانهای آن را نمیدانیم اما اینجا همه چیز برای مخاطب روایت میشود.
اسماعیلی درباره گروه اجرا و بازیگران تاکید میکند: گروه «گالری نقاشی» جوان و محدود است. سپهر شیرازیان و امیر زارع، با انرژی بالا و علاقه زیاد به پروژه پیوستهاند و از متن نمایش و فضای آن استقبال کردهاند.
او درباره حال و هوای تئاتر مشهد توضیح میدهد: شروع کار کمی چالش دارد چون با فضای تئاتر آشنا نیستیم و روندها را نمیشناسیم، اما وقتی با فضای کار آشنا میشویم، میتوانیم کار خوب و درستی ارائه دهیم. اگر سختیها را تحمل کنیم، ارزشش را دارد.
این نویسنده درباره ویژگیهای خاص نمایش تصریح میکند: نمایش ما با یک تیر دو نشان زده است؛ یعنی هم نمایش اجرا میشود و هم گالری نقاشی است. پس از پایان نمایش، مخاطب دعوت میشود روی صحنه بیاید و از نزدیک نقاشیها را ببیند. این ارتباط نزدیک و ملموس بین مخاطب و نقاشیها تجربهای متفاوت ایجاد میکند.
اسماعیلی درباره استقبال مخاطبان ادامه میدهد: در شبهایی که اجرا داشتیم، عدهای از نقاشیها استقبال کردند، حتی بعضیها علاقهمند به خرید آثار شدند که با همکاری نقاشان و لینکهای فروش، این اتفاق میسر شده است.
امیر زارع، بازیگر نمایش «گالری نقاشی» درباره مضمون نمایش میگوید: نمایش بر محور یک داستان عاشقانه مثلثوار پیش میرود که در آن سه تیپ شخصیتی را میبینیم؛ مردهایی که به شدت وابستهاند، مردهایی که مستقلاند و زنانی که درگیر اختلالات خلقیاند. در واقع دو مرد با دو جهانبینی متفاوت عاشق یک زن میشوند و همین آغاز چالشهاییست که در طول نمایش با آن مواجه میشویم.
او در ادامه به ویژگی شخصیتها اشاره میکند: شخصیت «مرد» فردی وابسته و عاشقپیشه است که بدون عشق، زندگی را بیمعنا میداند. در مقابل، «دکتر» شخصیتی منطقی و شهودی دارد که بیشتر با عقل تصمیم میگیرد. همین تقابل باعث شکلگیری موقعیتهای دراماتیک میشود.
این بازیگر با اشاره به بازخورد تماشاگران خاطرنشان میکند: نکته جالب برای من این بود که بسیاری از تماشاگران، مخصوصاً آقایان، بعد از نمایش با من صحبت کردند و گفتند خودشان را جای یکی از دو شخصیت مرد قرار دادند. برخی حتی از تجربهای مشابه در زندگیشان گفتند. این همزادپنداری برایم خیلی ارزشمند بود.
زارع بیان میکند: همه ما تقریبا در ابتدای مسیر تئاتر هستیم و همین باعث شده که حرف هم را بهتر بفهمیم. تجربه زیستی مشترکمان موجب شده با گپ و گفت ساده، خیلی سریع به تفاهم برسیم. این انسجام گروهی، انگیزهای مشترک ایجاد کرده و کمک میکند که کار پیش برود.
بازیگر نمایش «گالری نقاشی» درباره وضعیت تئاتر مشهد توضیح میدهد: خودم را در حدی نمیدانم که درباره تئاتر مشهد نظر کلی بدهم، اما از تجربههای خودم میگویم. به نظرم در حال گذر نسلی هستیم. بخشی از نسل جدید به فکر مهاجرت به تهران است، چون سالن خوب و آموزش اصولی در مشهد کم است. بسیاری از مؤسسات صرفاً به دنبال درآمد هستند و دغدغه آموزش هنری ندارند. در مقابل، گروه کمی هستند که میخواهند در مشهد بمانند و کار کنند. اما متأسفانه همینها هم کمکم ناامید میشوند.
او در ادامه به نبود پایگاهی برای انتقال تجربه اشاره کرده و میگوید: جایی نیست که تجربههای اساتید تئاتر مشهد جمع شود یا در اختیار نسل جوان قرار گیرد. هر کس باید به صورت فردی دنبال این ارتباطها برود. این، برای آینده تئاتر شهر ما نگرانکننده است.
آیسا منعمی که خود از فعالان حوزه نقاشی و دانشجوی دانشگاه آزاد است، میگوید: وضعیت کار نقاشی در مشهد چندان دلگرمکننده نیست. اگر بخواهیم نقاشیهایمان را در یکی از گالریهای مشهد به نمایش بگذاریم، باید مدتها منتظر بمانیم، تازه اگر آثار ما را بپذیرند. خیلی از دوستان من که در رشته نقاشی تحصیل میکنند، به دلیل همین شرایط، دیگر امیدی به نمایش آثارشان ندارند. وقتی متوجه شدند در این تئاتر قرار است بخشی از فضا به نمایش نقاشیها اختصاص پیدا کند، استقبال کردند و برخی از آثارشان را به من سپردند.
طراح لباس نمایش گالری نقاشی توضیح میدهد: اینکه نقاشیها بهصورت مستقیم با نمایش در ارتباط بودند و حتی برخی از آنها بدون هماهنگی قبلی، ناخودآگاه به داستان نزدیک شده بودند، برای من جالب بود. دیدن واکنش مردم بعد از اجرا، وقتی درباره نقاشیها با من صحبت میکردند، بسیار تجربه ارزشمندی بود. دیدگاههایی میشنیدم که به ذهنم هم نرسیده بود.
منعمی با نگاهی انتقادی به فضای هنری مشهد بیان میکند: بچههای تئاتر نقاشها را نمیشناسند، نقاشها هم از دنیای تئاتریها بیخبرند. ما هنوز یک شبکه منسجم هنری در شهر نداریم، مگر در موارد نادری که هنرمندی در هر دو حوزه فعال باشد و بتواند پلی میان این دنیاها بسازد.
او تاکید میکند: برای من، این تقاطع میان هنرهای تجسمی و نمایشی، تجربهای لذتبخش بود. نهفقط برای من، که برای نقاشانی که تا پیش از این، هیچگاه فرصت دیده شدن در برابر تماشاگران تئاتر را نداشتند. تئاتر اگرچه در این شهر سخت پیش میرود، اما شاید یکی از معدود فضاهایی باشد که میتواند هنرهای دیگر را هم با خود همراه کند.
سپهر شیرازیان از دیگر بازیگران نمایش درباره نقش خود توضیح میدهد: من نقش روانشناسی را بازی میکنم که خودش را به کاراکتر اصلی با عنوان «آقا» معرفی میکند. همسر آقا چند سالیست ناپدید شده و او در خانهای تنها با نقاشیها زندگی میکند. من نخستین کسی هستم که پس از سالها به دیدن او میروم و درباره همسرش سوال میکنم. روایت ما از دل همین سکوتها و نگاهها و نقاشیها شکل میگیرد.
او درباره فضای شکلگیری این اثر نیز میگوید:حدودا سه ماه وقت صرف کردیم برای اینکه آثار درستی برای نمایش انتخاب کنیم. درباره اینکه کدام نقاشها، کدام تابلوها، کدام قابها با موضوع و فضای ما هماهنگاند، بحثهای زیادی داشتیم. یکی از نقاشیها بهقدری مهم بود که تا دو شب پیش از اجرا اضافه شد.
او با اشاره به بازخورد مخاطبان میگوید: خوشبختانه مردم خیلی با این شیوه متفاوت اجرا ارتباط گرفتهاند. گالری نقاشی ما جاییست که داستان در سکوت قابها هم روایت میشود و روانشناسی که شاید خودش هم دنبال درمان است.